سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/5/23
12:26 عصر

رهبر معظم انقلاب:افول آمریکادرجهان نشانه ای ازگذربه یک وضع جدید

بدست روح اله فرجی در دسته

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب عصر دیروز (یکشنبه) در دیدار صدها نفر از اساتید، محققان و پژوهشگران دانشگاهها، جهان را در حال گذر و تحول به سمت یک «ساختار و هندسه جدید سیاسی، اقتصادی و اجتماعی» خواندند و با تبیین جایگاه و نقش‌آفرینی ویژه‌ی ملت ایران در این تحول عظیم تاریخی تأکید کردند: نخبگان کشور از جمله دانشگاهیان می‌توانند با عمل به وظایف بسیار مهم خود در این برهه‌ی بسیار حساس تاریخی، به ارتقای جایگاه ایران در ساختار جدید جهان،‌ کمک تعیین کننده‌ای کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اوضاع در حال گذر جهان را از لحاظ ظاهری با مرحله تحولات پس از جنگ جهانی اول و دوران پیدایش استعمار اروپا قابل مقایسه دانستند اما تأکید کردند: جهت گیری تغییرات آتی جهان برخلاف دورانهای یاد شده، در جهت تبادل قدرت و توانایی‌های عمومی بخشی از ملتهای جهان با بخشهای دیگر است.

ایشان،‌ در تبیین نشانه‌ها و شواهد بروز تحولات و تغییرات عمیق جهانی به بیداری اسلامی اشاره کردند و افزودند: احساس هویت و بیداری متکی بر اسلام در میان ملتهای مختلف اسلامی، نشانه‌ی بی‌سابقه‌ای است که از عمق تحول در ساخت و هندسه‌ی آتی جهان، خبر می‌دهد.

رهبر انقلاب شکست غرب به رهبری امریکا در تسلط بر منطقه غرب آسیا را نشانه‌ی دیگری از «دوران تحول کنونی» برشمردند و افزودند: خیز ناموفق امریکا برای تسلط بر این منطقه‌ی مهم و حساس که در قضیه عراق و افغانستان آشکار شد از دیگر نشانه‌های تغییرات عمیقی است که جهان با آن روبروست.

حوادث جاری در اروپا و آینده‌ی مبهم کشورهای قدرتمند این قاره از دیگر شواهدی بود که رهبر انقلاب برای اثبات حرکت جهان کنونی به‌سمت یک ساختار جدید، به آن استناد کردند.

ایشان افزودند اوضاع کنونی اروپا که سرانجام آن را به زمین خواهد زد، ناشی از خطاهای تاکتیکی یا راهبردی نیست بلکه ناشی از خطای بنیانی در جهان بینی است.

حضرت آیت الله خامنه ای افول وجهه امریکا در جهان را چهارمین نشانه ای دانستند که اثبات می کند جهان، در حال گذر به یک وضع جدید است.

ایشان خاطرنشان کردند: امریکا به عنوان قدرت اول ثروت و علم و فناوری نظامی و غیرنظامی، چندین دهه در میان ملتها دارای وجهه عمومی بسیار خوبی بود اما این کشور امروز نه تنها هیچ وجهه ای ندارد بلکه در افکار عمومی جهان به سمبل زورگویی، ظلم، دخالت در امور ملتها و جنگ افروزی تبدیل شده است.

رهبر انقلاب پس از تشریح نشانه های بروز تحولات عمیق در ساختار و هندسه جهان آتی،‌به تبیین این واقعیت پرداختند که کشور و ملت ایران در این دوران گذر از جایگاه مهم و حساسی برخوردارند که درک آن، وظایف سنگینی را متوجه ملت، نخبگان و مسئولان می کند.

حضرت آیت الله خامنه ای بیداری نشأت گرفته از انقلاب اسلامی و استواری و استحکام بی نظیر شالوده نظام بر مبنای اعتقاد،‌ایمان، عقل و عاطفه را از جمله دلایل جایگاه ویژه ایران در تحولات کنونی جهان خواندند.

ایشان افزودند: علاوه بر این دلایل ثروت و منابع عظیم و خدادادی ایران از جمله منابع انرژی و نیروی انسانی برخوردار از استعداد بالا، به ایران در موقعیت در حال تحول جهان،‌ویژگی های قابل توجهی بخشیده است.

رهبر انقلاب اسلامی در همین زمینه با اشاره به سترون و نازا بودن غرب در ارائه اندیشه های نو و ایده های جدید برای بشریت، تأکید کردند: جمهوری اسلامی بر خلاف غرب عقیم، در ابعاد مختلف سیاسی، حکومتی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برای جامعه بشری حرفهای نوین و موج آفرینی دارد.

ایشان مردم سالاری دینی، ابتنای تمدن بر معنویت و آمیختگی دین و زندگی در عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را از جمله حرفهای نو ملت ایران و نظام اسلامی برای ملتهای جهان دانستند.

رهبر انقلاب اسلامی در ارائه آخرین دلیل برای اثبات جایگاه خاص ایران در روند تحولات جهانی به پایداری و سرسختی ملت ایران و نظام اسلامی در مقابل شیوه های سلطه غرب اشاره کردند و افزودند: ایران، مردمش، نخبگانش و مسئولانش در مقابل تهدید،‌جنگ آفرینی، ترور، کشتار و اختلاف افکنی غرب، ایستادگی می کنند و این واقعیت نیز، به این کشور بزرگ ویژگی خاصی بخشیده است.

رهبر انقلاب اسلامی بعد از تبیین نشانه های ورود دنیا به مرحله یک تحول اساسی و تشریح جایگاه ویژه جمهوری اسلامی ایران در این تحول، این سوال را مطرح کردند که آیا دانشگاهها و حوزه های علمیه در قبال این حوادث بسیار مهم مسئولیتی دارند یا نه؟

حضرت آیت الله خامنه ای یک سوال دیگر نیز مطرح کردند: آیا دانشگاهها و حوزه های علمیه می توانند در این تحولات مهم، تماشاگر باشند و برای خود نقشی تعریف نکنند؟

ایشان در پاسخ به این سوال ها خاطرنشان کردند: توفیق و نقش آفرینی ملت ایران در این برهه بسیار مهم و تاریخی، در درجه اول بعهده دانشمندان کشور است و یقیناً دانشگاهها یکی از عناصر رتبه اول برای تأثیرگذاری در این تحولات هستند.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به نقش بسیار حساس و عظیم دانشگاه در این تحولات، افزودند: دانشگاهها می توانند با عمل به مسئولیت های خود بگونه ای نقش آفرینی کنند که کشور، ملت و تاریخ ایران در این تحولات برنده باشند و این مسئله، نشان دهنده نقش بسیار حساس نخبگان و دانشگاهیان در این مقطع تعیین کننده است.

حضرت آیت الله خامنه ای در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به پیشرفتهای کشور در عرصه های مختلف از جمله بخشهای علمی،‌خاطرنشان کردند: در کنار این پیشرفتها، نقاط منفی نیز در زمینه مدیریت های علمی و برنامه ریزی ها وجود دارند که تنها راه برطرف کردن آنها، تمرکز ذخیره علمی و کارشناسی دانشگاهها برای حل این مشکلات است.

شبهه لزوم بی طرف بودن علم و دخالت ندادن آن درسیاست، موضوع دیگری بود که رهبر انقلاب اسلامی به آن اشاره کردند.

حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: علم در مرحله کشف حقایق بیطرف است اما هنگامی که علم در خدمت یک جهت گیری قرار گیرد،‌به هیچ وجه بی طرف نیست و این وضع کنونی جهان شاهد این مسئله است.

ایشان افزودند: چگونه است که قرنهای متمادی، علم در خدمت سلطه گری و استعمار ملتها، تولید سلاح و کشتار انسانها و جنگ افروزی قرار گرفته است اما نباید در خدمت عدل، ارزشها و پیام اسلام قرار گیرد.

رهبر انقلاب اسلامی به یک مغالطه دیگر و آنهم تقسیم بندی دستگاه علمی کشور به دولتی و غیردولتی اشاره و خاطرنشان کردند: برخی تلاش می کنند تا مفاهیم «دانشجو، استاد و تشکل دولتی» را به عنوان یک دشنام مطرح کنند در حالیکه حمایت دانشجو، استاد و یا یک تشکل دانشگاهی از نظام و حکومتی که بر پایه مبانی اسلامی و الهی شکل گرفته، یک افتخار است.

ایشان افزودند: باید فرهنگ تلاش و مجاهدت برای جبهه حق در دانشگاهها گسترش یابد که البته نقش اساتید در این زمینه بسیار برجسته است.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: گسترش فرهنگ تلاش و مجاهدت برای جبهه حق،‌در واقع همان فرماندهی جنگ نرم است که به عهده اساتید دانشگاهها قرار دارد.

حضرت آیت الله خامنه ای در پایان سخنان خود، ضرورت تأمل مسئولان درخصوص ایجاد نظام ملی نوآوری را مورد تأکید قرار دادند و خاطرنشان کردند: خلاء نبود نظام ملی نوآوری که در واقع شبکه ای از ارتباط های زنجیره ای کلان و خرد دستگاههای علمی کشور است، به شدت احساس می شود که باید برای آن چاره اندیشی کرد.

ایشان تأکید کردند: مهمترین وظیفه نظام ملی نوآوری، رصد و هدایت جریان علمی و نوآوری در کشور است


91/4/1
12:23 صبح

شریعتی از دیدگاه رهبر انقلاب

بدست روح اله فرجی در دسته

 رهبر انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان که در پنجمین سال درگذشت مرحوم شریعتی انجام شده است، می‌فرماید: به‌خلاف آنچه گفته می‌شود، شریعتی نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت که روحانیت یک ضرورت است.
به گزارش خبرگزاری فارس، آیت‌الله خامنه‌ای، در پنجمین سال درگذشت دکتر علی شریعتی، در مصاحبه با روزنامه کیهان به بررسی آرا و اندیشه‌های شریعتی و ابعاد شخصیتی وی پرداختند. این مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است. 

* با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید، آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟

ـ بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت‌های مدیدی مرکز و محور گفت‌وگوها و قال‌وقیل‌های زیادی بوده، آشنایی‌های خودم را تا حدودی که در این فرصت می‌گنجد، بیان کنم.  

به نظر من شریعتی به‌خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند، چهره‌ای همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. 

مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسّک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود؛ اما ادعا می‌کنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی‌هایش را نبینیم. من فراموش نمی‌کنم که در اوج مبارزات که می‌توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل‌های مربوط به شریعتی محسوب می‌شد، امام ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره‌ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت‌هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. 
در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در کتاب‌هایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان می‌داد موضع درست را مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد؛ مثل توحید، یا نبوت یا مسائل دیگر؛ اما این نباید موجب می‌شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم.
در او محسّنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الآن من این محسّنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی‌های دکتر مطالبی گفته‌ام. این درباره مخالفان.
اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبنده‌تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به‌جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی‌هایی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام.
خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس‌العمل‌ها را مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریص‌تر کند. 
بنابراین، من امروز می‌بینم کسانی که به نام شریعتی و به‌عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می‌زنند، کمک می‌کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند.
متأسفانه به نام رساندن اندیشه‌های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشور صورت می‌گیرد. فراموش نکرده‌ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام «فرقان‌ها» خودشان را دنباله‌روی خط شریعتی می‌دانستند.
آیا شریعتی به‌راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه‌مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می‌کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده‌ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه‌های سیاسی و مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته‌اند، خودشان را به شریعتی منتسب می‌کنند از آن جمله هستند بعضی افراد خانواده شریعتی. این‌ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می‌کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربه‌اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست.
مخالفان را می‌شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می‌شود با بیان برجستگی‌های شریعتی، آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما این‌گونه موافقان را به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد؛ بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم، به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم.
* عده‌ای معتقدند که معمولا شخصیت‌ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه‌ای جلوه می‌کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می‌توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟ 
ـ البته من تصدیق می‌کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه‌آمیز و افسانه‌آمیز جلوه می‌کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلاً بخش‌های ناشناخته‌ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این‌ها همان‌طور که اشاره کردید، افسانه‌آمیز و مبالغه‌آمیز است و چنین تعبیراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی‌کند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پی‌گیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می‌برد و کوشش می‌کرد تا اسلام را به‌عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آن‌چنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی‌شود. می‌بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره‌اش مبالغه‌آمیز جلوه می‌کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. 
بنابراین می‌توانم در پاسخ شما بگویم: بله، به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است؛ اما نه به صورت کامل و قسمت‌هایی از شخصیت او آن‌چنان که باید هم حتی شناخته نشده است. 
* نقش دکتر شریعتی در آغازگری‌ها چه بود؟ آیا او را می‌توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟ 
ـ البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن‌چنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ‌کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژه‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می‌داد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند. 
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود به‌صورتی‌که برای آن نسل پاسخ دادن به سؤال‌ها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه‌ای ‌بکند، ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به‌درستی نشناخته است. 
اتفاقاً در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر خواند؛ بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست. 
همان‌وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به‌درستی می‌شناختند پدید آمد؛ زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم.
سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد، کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین‌بار در فضای عالم به‌وجود آورد.
کاری که سیدجمال کرد سه جریان به‌وجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان‌های مترقی اسلام است. 
جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود که آن هم به‌وسیله سیدجمال به‌وجود آمد و شما می‌دانید جریان مترقی در مصر، منشأ پیدایش جنبش‌های عظیم آزادی‌خواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به‌سطحی از بینش نوین اسلام رساند، بلکه نهضت‌های مراکش و الجزایر، کلاً شمال آفریقا، ریزه‌خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به‌وجود آورد و کلاً خاورمیانه. 
و جریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به‌وجود آورد. او مطرح‌کننده، به‌وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. 
این را نمی‌شود دست‌کم گرفت و سیدجمال را نمی‌شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد، قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می‌دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی‌شود دست‌کم گرفت. 
مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ‌یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی (ره) از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است، اما به‌مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست؛ اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ‌وجه نمی‌توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال. 
و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی.
و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب‌زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می‌دانید آن چیزی که دکتر شریعتی به‌صورت بازگشت به خویشتن مطرح می‌کند، که این یکی از عمده‌ترین مسائلی است که او می‌گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 ـ 1920) به‌وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب‌های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه‌اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلاً چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و ملتی را با این شعرها به‌وجود آورده و آن ملت پاکستان است؛ یعنی یک منطقه جغرافیایی به‌وجود آورده است.
این یک کار بوده که اقبال آغازگر آن بود و این کار بسیار عظیمی است. 
کار دوم اقبال همین مسأله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مسأله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. 
من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلاً به‌وجود آمد، کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی‌های استعماری‌اش کاری ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان‌ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مسأله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده‌ام، ملاحظه کنید که اقبال آغازگر چنین اندیشه‌ای بود. 
و می‌دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست‌کم گرفت. البته دکتر شریعتی را هیچ‌وقت کوچک نمی‌شماریم؛ اما نمی‌توانیم دکتر را مقایسه کنیم با این‌گونه چهره‌ها و این‌گونه شخصیت‌ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را «کوچه کبدال» اینها می‌دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می‌دانست و شما نگاه کنید سخنرانی‌های دکتر در مورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک‌جا چاپ شده است به‌نام «اقبال» و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می‌زند. 
کسی که از زبان دکتر آن حرف‌ها را می‌شنود. برایش روشن می‌شود که این‌گونه مقایسه‌ها درست نیست.  
* درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه‌ای عرضه شده است. آیا شما می‌توانید به‌عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد هم‌فکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟

ـ اتفاقا این از آن بخش‌های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلاً اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه‌های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره‌ای را برای شما نقل می‌کنم و بعد پاسخ شما را می‌دهم.شریعتی از دیدگاه رهبر انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای
در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می‌گفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک؛ حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی‌خواهیم.


دو؛ قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. 
سه؛ تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به‌جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم.
و چهار؛ اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسأله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتی بود که تازه زمزمه‌هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می‌شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم‌عقیده است یا بی‌عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه‌ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه‌ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به‌کلی، که گفت این غلط است.شریعتی از دیدگاه رهبر انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای
دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است.
سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناک‌تر است، این از همه استعماری‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است.
 شریعتی به‌خلاف آنچه گفته می‌شود درباره او و هنوز هم عده‌ای خیال می‌کنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه می‌شود. این‌ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به‌طور کامل عمل نمی‌کنند.
در اینجا هم یک خاطره‌ای نقل می‌کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده‌ای هم از دوستان مشهدی ما بودند.
بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می‌گفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد، مرحوم آل‌احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می‌گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می‌کنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل‌احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.
او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، از حوزه علمیه انتقاد می‌کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم.
اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی‌شود، به همین دلیل است که انتقاد می‌کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس‌هایی که دکتر با چهره‌هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا ًعقیده‌اش عوض شد.
یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می‌کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست.
البته با روحانیونی که می‌فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خمینی (ره) بسیار علاقه‌مند و ارادتمند بود.
* گروه‌های چپ و شبه‌چپ امروز سعی می‌کنند؛ شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند، از طرفی گروه‌های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج «لیبرال» نیز شریعتی را ملک مطلق خود می‌دانند. آیا شما می‌توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می‌شود را حل کنید؟ـ مشکل را خود این دو ادعا حل می‌کند زیرا که هر کدام دیگری را تخطئه می‌کند و بنابراین نتیجه می‌گیریم نه ملک طلق لیبرال‌هاست و نه قطب و محور چپ‌ها و شبه‌چپ‌ها، اما درمورد چپی‌ها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه‌شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه‌ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می‌کرد.
شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه‌ای که برای من حتی تعجب‌آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمی‌یابید. بنابراین هرکس و هر چپ‌گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است.
همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می‌کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت‌ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می‌توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند.
اما لیبرال‌ها، البته عده‌ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه‌ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می‌کردند و عده‌ای را هم با او دعوت می‌کردند.
ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این‌ها و با استفاده از امکانات این‌ها برای 50 نفر، 100 نفر، کم‌تر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می‌کرد، این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال‌ها داشت.
البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می‌کردند و بهره‌برداری‌های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی‌های لیبرال انجام می‌دادند.
حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها میانه‌ای نداشت، بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می‌کرد.
امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود. 
اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست‌ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند.
* اگر شریعتی را مرحله تازه‌ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می‌بینید مرحله بعد از او را چه می‌دانید؟ 
ـ البته من شریعتی را به‌صورت یک مرحله می‌توانم قبول کنم. به این معنا که، همین‌طور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشه‌های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه‌ بر فرهنگ رایج آن نسل می‌توانست بیان کند، به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود او ابتکارهای زیادی داشت مسائل جدیدی داشت، اما به‌معنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی‌های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم.
آنچه به‌دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می‌تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. 

شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبایی‌های شریعتی با بتون‌آرمه اندیشه اسلامی مطهری به‌وجود بیاوریم، آن به‌نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.

 


91/3/17
12:15 صبح

پاسخ امام خمینی به شهید مطهری پیرامون ارتباطش با امام زمان(عج)

بدست روح اله فرجی در دسته

گروه تاریخ: عنایات امام عصر (عجل الله فرجه) به انقلاب مبارک اسلامی و رهبر عارف آن، حضرت امام خمینی از جمله مسائلی است که هم در زمان انقلاب و حیات امام روح الله مورد توجه بوده و هم، اکنون که با گذشت زمانی از آن دوران، خاطرات مختلفی راجع به این موضوع نقل شده است. هدایت پیامبرگونه حضرت روح الله و تصمیم های به ظاهر غیرقابل توجیه او که هر کدام موجبات پیروزی های عظیم را در روند انقلاب و جمهوری اسلامی موجب شد از موضوعاتی است که بسیاری را قانع کرده رهبر کبیر انقلاب موردعنایت ویژه ولی اعظم خدا (عجل الله فرجه) قرار داشته است. تصمیماتی چون هجرت به پاریس به جای یک کشور اسلامی (که موجب رسیدن صدای انقلاب به تمام جهان آن هم توسط خود رسانه های معاند غربی شد) و یا دستور امام مبنی بر واجب بودن حضور مردم در خیابان در 21 بهمن57 که بعدها و با انتشار اسناد معلوم شد جلوی کودتای بزرگ طراحی شده توسط آمریکا وطاغوتیان را گرفته است، از جمله این مواردند. از کسانی که به این وجه رهبری امام توجه داشتند شهید بزرگوار آیت الله مطهری بوده است. خاطره زیر که از زبان حجت الاسلام والمسلمین فلسفی نقل شده، پیرامون همین موضوع است:

«در مدت اقامت امام در پاریس، افراد زیادی از ایران به پاریس رفتند. از جمله آنها مرحوم آقای مطهری بود. ایشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: شما پیامی برای آقا دارید؟

دو سه موضوع بود که من به طور خصوصی تذکر دادم. بعد، ایشان خداحافظی کرد و رفت. وقتی مرحوم مطهری برگشت، به دیدن ایشان رفتم آن هم در وقتی که کسی [نزد ایشان] نبود. تقریبا اول شب بود.

موضوعاتی را که گفته بودم ایشان به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند. ولی دیدم آقای مطهری می گوید:

آقا، من مبهوت هستم.

گفتم : چرا؟

گفت: تصمیمی که امام گرفته[1]، با این همه نظامی های تا دندان مسلح، با آن همه حمایت های آمریکا و انگلستان و فرانسه، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا واقعا این تصمیم برای ما موفقیت پیش می آورد؟

ایشان گفت: به امام گفتم: آقا، خطر خیلی مهم است. خودتان را چطور می بینید؟

امام در جواب فرمود: علی التحقیق پیروزیم.

شهید مطهری می گفت: یک روحانی، غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم که امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی توانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم. ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرفیاب شدید و او این خبر را داده است ؟ امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعا پیروزیم.

گفتم : الهامی به شما شده است ؟ گفت: قطعا پیروزیم.

از هر دری که من وارد شدم، ایشان نگفت که واقعیت چیست. ولی همچنان با قاطعیت می گفت: پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.

شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود،می گفت: «من نفهمیدم امام از چه منشأ و منبعی به این حقیقت رسیده است.»[2]



پانوشت ها:

1-ظاهرا اشاره به تصمیم حضرت امام مبنی بر بازگشت هر چه سریعتر به ایران.

2-خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، صفحات 466 و 467.


91/3/6
5:18 عصر

گستاخی 20 همجنسباز جمهوری آذربایجان نسبت به مقدسات

بدست روح اله فرجی در دسته

واکنش گسترده مردم و مراجع عظام تقلید در ایران نسبت به برگزاری جشنواره موسوم به «یورو ویژن» و رژه همجنسبازان در جمهوری آذربایجان سبب شد تا مسئولان این کشور دست به تلافی علیه ایران بزنند؛ البته با اقدامی سفارشی که حتی با واکنش خشمگینانه مردم این کشور روبرو شده است.

به گزارش رجانیوز، چند روز پیش مسئولان دولت الهام علی‌اف که رابطه بسیار دوستانه‌ای با مقامات رژیم صهیونیستی دارد، جمعی از حامیان خود و همجنسگرایان این کشور را که حدود 20 نفر بودند در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو ساماندهی کرد تا ضمن برپایی تجمع، نسبت به آنچه «دخالت ایران در امور داخلی جمهوری آذربایجان» نامیدند، اعتراض کنند.

در تجمع همجنسبازان باکو، این افراد ضمن حمایت از اقدامات الهام علی‌اف از تظاهرات مردم تبریز علیه اقدام ضد دینی دولت باکو انتقاد کردند. همجنسبازان معترض در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو، با سردادن شعارهای اهانت آمیز علیه مراجع عظام شیعه از جمله حضرت آیت‌الله سبحانی، حضرت آیت‌الله‌ مکارم شیرازی، حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی و حضرت آیت‌الله سیستانی، بصورتی سفارشی اقدام به گستاخی و هتک حرمت نسبت به رهبر معظم انقلاب کردند.

همجنسبازان باکو، خواستار بی تفاوتی مراجع شیعه و مردم تبریز نسبت به امورات دینی شیعیان مظلوم جمهوری آذربایجان شده و آنرا دخالت در امور داخلی جمهوری آذربایجان عنوان کردند. این اقدام البته با بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و در بسیاری از موارد، واکنش منفی شهروندان باکو که بیشتر آنها از شیعیان مظلوم و محبین اهل بیت علیهم‌السلام هستند، مواجه شد.

چهره شاخص همجنس‌بازان تجمع کننده در مقابل سفارت ایران در باکو، که همواره در همایش‌های صهیونیستی در اسرائیل شرکت می‌کند و مورد حمایت صهیونیست‌هاست، در همایش همجنسبازان حامی الهام علی‌اف در مقابل سفارات ایران در باکو گفت: «همجنسبازی یکی از نشانه‌های تمدن معاصر است. قبل از فروپاشی شوروی همجنسبازی در این شهر (باکو) ممنوع بود و همجنسبازان مجازات می‌شدند اما با فروپاشی شوروی ما به آزادی رسیدیم و آزادی همجنسبازی یکی از مهم‌ترین نشانه‌های آزادی در جمهوری آذربایجان است که دولت الهام علی‌اف از آن دفاع می‌کند.»

در همین راستا، هر چند سفیر جمهوری آذربایجان احضار شده و سفارت ایران در باکو هم در همین رابطه بیانیه شدیدالحنی صادر کرده بود و از سوی دیگر سفیر جمهوری اسلامی ایران در باکو برای انجام مشورت‌های لازم به تهران فراخوانده شده است، اما به نظر می رسد غرق شدن دستگاه دیپلماسی کشور در چنبره و تاروپود خودساخته‌ی ناشی از رعایت انواع و اقسام ملاحظات بی‌مورد، زمینه‌ساز بروز چنین جسارت‌هایی از سوی همسایه کوچک شمالی شده است.

بر همین مبنا جا دارد امت غیور ایران با هوشیاری و وقت‌شناسی پاسخی ولایت‌مدارانه و در خور، به جسارت‌های نابخشودنی که از سوی رژیم صهیونیستی و الهام علی‌یف طراحی و از سوی جیره‌خوران همجنسبازش اجرا می شود، بدهند.

گفتنی است در جمهوری آذربایجان به علت اختناق شدید هرگونه تظاهرات اعتراضی حتی بر علیه دولت ارمنستان که از دشمنان اصلی این کشور است، ممنوع است و به علت هم‌پیمانی دولت آذربایجان با دولت‌های استکباری و اسرائیل، فقط تظاهرات بر ضد انقلاب اسلامی ایران آزاد است.


91/3/5
10:52 عصر

کرامتی از امام هادی(ع) از زبان مقام معظم رهبری

بدست روح اله فرجی در دسته

این سخنان در سی‌ام مردادماه سال 1383 و پس از مراسم روضه‌خوانی به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقی علیه‌السلام بیان شده است.

بالاخره در نبرد بین امام هادى (علیه‌السّلام) و خلفایى که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادى (علیه‌السّلام) بود؛ این باید در همه‌ى بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.

در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکى پس از دیگرى، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله‌ى کوتاهى مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکى به‌دست پسرش کشته شد، دیگرى به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنى‌عباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبه‌روز وسعت پیدا کرد؛ قوى‌تر شد.

حضرت هادى (علیه‌السّلام) چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آن‌جا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگى مى‌کردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان ترکِ نزدیک به خود را - با ترکهاى خودمان؛ ترکهاى آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقه‌ى مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‌شناختند و از اسلام سر در نمى‌آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مى‌شدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند. در همین شهر سامرا عده‌ى قابل توجهى از بزرگان شیعه در زمان امام هادى (علیه‌السّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ى آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیاى اسلام - با نامه‌نگارى و... - برساند.

این شبکه‌هاى شیعه در قم، خراسان، رى، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه‌ى اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادى را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادى همه‌ى این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و على‌رغم آنها انجام داده است. حدیث معروفى درباره‌ى وفات حضرت هادى (علیه‌السّلام) هست که از عبارت آن معلوم مى‌شود که عده‌ى قابل توجهى از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به‌گونه‌اى که دستگاه خلافت هم آنها را نمى‌شناخت؛ چون اگر مى‌شناخت، همه‌شان را تارومار مى‌کرد؛ اما این عده چون شبکه‌ى قوى‌اى به‌وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمى‌توانست به آنها دسترسى پیدا کند.

یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه (علیهم‌السّلام) - به قدر سالها اثر مى‌گذاشت؛ یک روز از زندگى مبارک اینها مثل جماعتى که سالها کار کنند، در جامعه اثر مى‌گذاشت. این بزرگواران دین را همین‌طور حفظ کردند، والّا دینى که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصى باشند مثل یحیى‌بن‌اکثم که با آن‌که عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنى بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده مى‌شد؛ تمام مى‌شد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم‌السّلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینى را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیاى خدا. اگر اسلام انسانهاى کمربسته نداشت، نمى‌توانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى به‌وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مى‌رفت.

اگر اسلام کسانى را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشرى و در تاریخ اسلامى نهادینه کنند، باید از بین مى‌رفت؛ تمام مى‌شد و اصلاً هیچ چیزش نمى‌ماند؛ اگر هم مى‌ماند، از معارف چیزى باقى نمى‌ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتى که حالا از معارف اصلى‌شان تقریباً هیچ‌چیز باقى نمانده است. این‌که قرآن سالم بماند، حدیث نبوى بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، کار طبیعى نبود؛ کار غیرطبیعى بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتک‌خوردن، زندان‌رفتن و کشته‌شدن هم هست، که اینها براى این بزرگوارها چیزى نبود.

ائمه‌ى ما در طول این دویست‌وپنجاه سال امامت - از روز رحلت نبى مکرم اسلام (صلّى‌اللَه‌علیه‌وآله) تا روز وفات حضرت عسکرى، دویست‌وپنجاه سال است - خیلى زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیت‌شان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعى غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.

والسّلام علیکم و رحمةالله برکاته


<   <<   6   7   8      >