براى اولین بار بعد از دوران کوتاه صدر اسلام یک حکومت و نظامى اعلان شد که داراى دو خصوصیت مردمى بودن و الهى بودن است؛ یعنى جمهورى اسلامى.
دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای به مناسبت فرا رسیدن یومالله 12 فروردین خاطرهای از رهبر معظم انقلاب که در تاریخ 10 فروردین 64 منتشر شده بود را بازنشر داد که در ادامه میآید:
سوال: ضمن تشکر از وقتى که در اختیار ما قرار دادید همانطور که مىدانید در آستانهى فرا رسیدن هفتمین سالگرد استقرار نظام جمهورى اسلامى ایران هستیم. شش سال پیش در چنین روزى ملت ما با شرکت گستردهى خود در رفراندم جمهورى اسلامى ایران به جمهورى اسلامى رأى آرى داد اگر در این زمینه مطلبى دارید و یا احیانأ خاطرهى شیرینى از آن روزها به یاد دارید براى ما بیان کنید.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
مطلب در باب روز جمهورى اسلامى و روز رفراندم خیلى زیاد است و البته خاطراتى هم از آن روز طبعاً داریم که لابد نمىشود همهى آن مطالب را در این گفتار کوتاه آورد به طور خلاصه روز جمهورى اسلامى یک مقطع تاریخى بىنظیرى در تاریخ کشور ماست، زیرا که براى اولین بار بعد از صدر اسلام و پس از فَترَت کوتاه اولین سالهاى فتح ایران به دست مسلمین یعنى که در آن سالهاى کوتاه البته حکومتها تا حدود زیادى اسلامى بودند در طول این تاریخ ممتدى که کشور ما داشته، براى اولین بار بعد از آن فَترَت و بعد از آن دوران کوتاه صدر اسلام یک حکومتى اعلان شد، یک نظامى اعلان شد که داراى دو خصوصیت مردمى بودن و الهى بودن هست؛ یعنى جمهورى اسلامى.
اصلاً این خاطره را با هیچ خاطرهاى در تاریخ کشورمان نمىشود مقایسه کرد. نقطهى مکمل و متمم انقلاب بیستو دو بهمن بود یعنى خلاصه محصول بیستودو بهمن روز جمهورى اسلامى روز دوازدهم فروردین بود.
از یک نظر دیگر هم روز جمهورى اسلامى بسیار مهم است و آن اینکه این اولین نمونه در دنیاى امروز هست که با مکتبها، نظامها، سیاستها، دیدگاههاى مختلف، شیوههاى گوناگون حکومت را به مردم دنیا عرضه مىکند، دارد عرضه مىشود؛ این اولین نمونهاى است که مردم دنیا دارند مىبینند جمهوریهاى دیگرى که اعلان مىشود جمهوریهاى سوسیالیستى، جمهوریهاى به سبک دموکراسى غربى به انواع واقسامش هیچ کدام چیز جدیدى نیست اصل جمهورى هم چیز جدیدى نبود اما آن جمهورىاى که مبانى و ارزشهاى اساسىاش و قواعد اصلیش از اسلام گرفته شده این یک چیز بىنظیرى است.
یک خصوصیت دیگر هم در روز جمهورى اسلامى ما هست و آن اینکه آن روز عید فقط ما مردم ایران نیست، بلکه عید همهى کسانى مىتواند باشد که مسلمانند، یعنى نزدیک به یک میلیارد جمعیت. آنها هم، یعنى ملتهاى مسلمان عادت کردند که اسلام را در حال دفاع در موضع انفعال، درحال انزوا ببینند. آن وقتى که یک ملتى در موضع تهاجم به قدرتهاى سلطهگر و تهاجم به نظامهاى بشرى ناقص قرارمىگیرد و اعلان یک جمهورى براساس اسلام مىکند این براى همهى ملتهاى مسلمان مایهى مباهات و سربلندى است خلاصه خصوصیات گوناگونى در روز جمهورى اسلامى هست.
خاطره، من البته در آن روز، روز رأىگیرى کرمان بودم از طرف امام یک مأموریتى به من محول شده بود که بروم بلوچستان و سر بزنم به شهرهاى بلوچستان و مردم آنجا را از نزدیک دیدار بکنم و پیام امام را براى آن مردم ببرم. پیام محبت و دلسوزى را که ملاحظه مىکنید از همان روزهاى اوّل امام به فکر افتادند که با این مستضعفین دورافتادهاى که به کلى فراموش شده بودند، حتى در نظام گذشته ملاطفت و محبت کنند و من را که آنجا سابقه داشتم آشنائى نسبتاً زیادى داشتم فرستادند آنجا براى این کار.
کرمان رسیدهبودم من در راه بلوچستان که روز رأىگیرى بود، در فرودگاه بچههاى حزبالهى و داغ کرمان آمدند، صندوق را آوردند چند تا صندوق بود، هر کدام مىخواستند که بیاورند من تویش رأى بیاندازم. آنها هم من را مىشناختند. یعنى سابق که کرمان رفته بودم و مردم کرمان با من آشنا بودند. من هم خیلى به مردم کرمان از قدیم علاقه داشتم مردم خیلى بامحبت و جالب بودند همیشه در چشم من. خیلى لحظهى شیرینى بود براى من، آن لحظهاى که این رأى را من مىانداختم توى صندوق و مىدیدم آن شور و هیجانى را که مردم کرمان از خودشان نشان مىدادند در رأى دادن. بعد هم نشان داده شد که خب نودونه درصد آراء به جمهورى اسلامى آرى بود.
خاطرهاى که فقط اشاره مىکنم مخالفتهایى است که با رأىگیرى به این شکل وجود داشت که از طرف جناحهاى مختلف این مخالفتها بود همه هم خودشان را بعدها نشان دادند. هم آن جناحهایى که بر مطبوعات کشور مسلط بودند، روشنفکرهاى چپ و نیمه چپ و لیبرال و التقاطى، اینها که مطبوعات آن روز را اطلاعات، کیهان آن روز را توى مشت داشتند که خب بحمدالله بعد همه ازاله شدند و روزنامهى حسابى دیگرى هم نبود یعنى همین روزنامهى جمهورى اسلامى که نبود روزنامهى دیگرى هم که بشود مورد اتفاق باشد همینطور. هرچه دلشان مىخواست مىنوشتند. رفته بودند اینجا و آنجا این روشنفکرهاى گروهکى سیاسى ملحد و نیمهملحد از شخصیتهاى گوناگون نظر خواسته بودند که به نظر شما آرى یا نه درست است؟ یا بیائید چندجور حکومت را مطرح کنیم و رأى بگیریم. مقصودشان هم این بود که مردم را از آن یکپارچگى خارج کنند، اگرچه فرقى هم نمىکرد یعنى تأثیرى هم نداشت. اگر مردم خب طبیعى بود که به آن شیوههاى دیگر رأى نمىدادند و به خصوص بعداز آنى که امام آنجور صریح فرمودند جمهورى اسلامى نه یک کلمه کم، نه یک زیاد، لکن آنها کار خودشان را مىکردند به امید اینکه شاید بتوانند شکاف بیندازند این رأى زیاد مردم را کم کنند، رأى را تقسیم کنند از این کارها مىکردند و اوضاعى داشتیم ما در شوراى انقلاب با آن جناح لیبرال و به اصطلاح ملىگرا که بیشترین خصوصیتشان مخالفت با خط اصیل انقلاب بود که این شیوهاى را که بعد هم انجام گرفت این شیوه را اثبات کنیم که این شیوهى درستى است.
9:37 عصر
خاطره آیت الله العظمی خامنه ای از 12 فروردین 58
بدست روح اله فرجی در دسته
10:0 عصر
نقشه راه مسئولان؛ در بیانات مهم رهبر انقلاب در دیدار مردم تبریز
بدست روح اله فرجی در دسته
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صبح امروز (شنبه) در دیدار بسیار پرشور هزاران نفر از مردم تبریز، در سخنانی بسیار مهم به تشریح رفتار و گفتار غیرمنطقی دولتمردان امریکا در بحث مذاکره و تبیین رفتار منطقی ملت و نظام اسلامی در این زمینه پرداختند و با تجلیل مجدد از حضور پرشکوه و عزتمند ملت در راهپیمایی یوم الله 22 بهمن، نکاتی را درباب مسئله اخیری که در مجلس روی داد بیان کردند.
به گزارش رجانیوز در این دیدار که در آستانه قیام 29 بهمن مردم تبریز در سال 1356، انجام شد رهبر انقلاب اسلامی با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای آن قیام، دین و ایمان دینی را معیار و ملاک و راهنمای حرکت ملت ایران دانستند و افزودند: نمونه بارز تبلور این حقیقت، مبارزات مردم آذربایجان در 150 سال اخیر است که همواره با پشتوانه ایمان دینی و پافشاری بر آن بوده است.
11:50 عصر
رهبر انقلاب:برای این حضور باید همهی عمر شکرگزاری کرد
بدست روح اله فرجی در دسته
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(دوشنبه) در کلاس درس خارج فقه با تقدیر و تشکر از بصیرت، شجاعت و موقع شناسی ملت ایران در خلق حماسه عظیم مردمی و باشکوه 22 بهمن، این حضور گسترده ی مردمی را حادثه ای بزرگ خواندند و تأکید کردند: حضور همه ی اقشار از پیر و جوان، زن و مرد در صحنه آن هم در شرایطی که 34 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، بزرگترین نعمت الهی است که باید همه ی عمر را برای آن شکر گزاری کرد.
رهبر انقلاب اسلامی ضمن مقایسه ی برگزاری سالگرد جشن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با سایر کشورهایی که در آن انقلاب رخ داده است افزودند: هنر بزرگ و برجسته این است که در ایران مردم خود، صاحبان انقلاب و کشور هستند و کار برگزاری جشن انقلاب بر دوش خود آنان است، و به همین دلیل مردم از این ثروت عظیم، که مایه ی عزت و استقلال آنهاست حمایت می کنند و هرجا که نیاز باشد حضور خود را نشان می دهند.
حضرت آیت الله خامنه ای با تشکر از یکایک مردم ایران برای حضور به موقع در صحنه افزودند: درست در لحظه ای که دشمنان استقلال و عزت ملت ایران انتظار داشتند که مردم به ندای انقلاب و ندای جمهوری اسلامی پاسخ ندهند، مردم با حضور خود دشمن را ناکام و مأیوس کردند.
ایشان با تأکید بر اینکه دشمنان در تبلیغات تلاش می کنند که این صحنه های عظیم مردمی را کمرنگ جلوه دهند افزودند: البته آنان واقعیات صحنه را می بینند و می فهمند و آن را تحلیل می کنند و به این نتیجه می رسند که نمی شود با این ملت مواجه شد.
10:10 عصر
9دی عید میلاد دوباره انقلاب است
بدست روح اله فرجی در دسته
متن کامل سخنان علامه مصباح در همایش بزرگ جبهه پایداری بمناسبت 9دی/
9دی عید میلاد دوباره انقلاب است/ حرف ریاست که به میان آمد،نمازخوانهای صدر اسلام لغزیدند/ولایت فقیه شعاعی از ربوبیت الهی است
حضرت آیت الله مصباح یزدی سخنران اصلی همایش روز گذشته جبهه پایداری برای بزرگداشت نهم دی بود که در سخنان خود "نه دی" را از ایام الله برشمرد و اهمیت آن را به اندازه اهمیت انقلاب اسلامی توصیف کرد.
به گزارش رجانیوز، عضو شورای فقهی جبهه پایداری انقلاب اسلامی در ادامه با بازخوانی تاریخ صدر اسلام به بیان نکاتی کلیدی از آن دوران پرداخت آنها را بهترین درس امروز برای مقابله با فتنهها و انحرافات دانست.
رئیس مؤسسه علمی پژوهشی امام خمینی(ره) همچنین درباره تهدید اصلی آینده کشور گفت: بزرگترین خطری که آینده کشور ما را تهدید میکند سکولاریسم است که با نماد ولایت فقیه تحت عنوان دیکتاتوری آخوندی و چیزهایی از این قبیل فکر جوانهای آینده را که درست عمق ندارد و هنوز اسلام را درست نشناختهاند و اساس این حکومت را از دیدگاه اسلامی و قرآنی تشخیص ندادهاند، به تردید دچار میکند.
روز گذشته بخشهایی از این سخنرانی به صورت خبری منتشر شد، رجانیوز متن کامل این سخنان را برای برای استفاده علاقهمندان مباحث معرفتی منتشر می کند.
نه دی حقا از ایام الله است
بسماللهالرحمنالرحیم. اَلْحَمدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِین وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی سَیِّد الانبِیاءِ وَ الْمُرسَلِین حَبیب الله الْعَالَمِین اَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد(صلیاللهوعلیهوآله) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین الْمَعصُومِین(علیهالسلام)؛ اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً.
خدای متعال را شکر میکنم که حیات و توفیقی عنایت فرمود که برای گرامیداشت روز مبارک نهم دی که حقّاً از ایامالله است، در حضور شما بزرگواران شرفیاب شوم و با زبان الکن و ضعفی که ملاحظه میفرمایید، انجام وظیفه کنم.
همانطور که اشاره فرمودند روز نهم دی را باید عید میلاد جدید انقلاب دانست. تشکیل این جلسات برای گرامی داشتن این روز و تقدیر و تشکر از کسانی که این حماسه را آفریدند، یک وظیفه عقلی و شرعی است، اما مهمتر این است که از این فرصت برای گرفتن درسی برای آینده استفاده شود تا وظایف خودمان را در آینده بهتر بشناسیم.
اهمیت نه دی به همان اندازه اهمیت انقلاب است
اگر معتقدیم در این روز تولد جدیدی برای انقلاب اتفاق افتاد، در واقع اهمیتش به همان اندازه انقلاب است و اهمیت انقلاب که در سال 57 به نتیجه رسید، به اسلامی بودن انقلاب بود، وگرنه انقلاب در عالم زیاد اتفاق افتاده است و کسانی با انگیزههای مختلف و از جمله انگیزههای عدالتخواهی انقلابهایی کردند و زحمت کشیدند و نتایجی گرفتند.
آنچه که انقلاب ما را از سایر انقلابها ممتاز میکند و ارزش فوقالعادهای به آن میبخشد، اسلامی بودن این انقلاب است. در واقع این انقلاب نمادی از اصل اسلام است. همانگونه که ظهور اسلام در 14 قرن قبل به صورت انقلابی انجام گرفت که تمام نهادهای جامعه را تحت تأثیر قرار داد. ابتدا به صورت حرکتی که میتوان آن را حرکت فرهنگی نامید، شروع شد و وقتی پیامبر اکرم(صلیاللهوعلیهوآله) مبعوث شدند، مردم را به پرستش خدای یگانه و ترک بتها دعوت کردند و با باورها و ارزشهای مردم مواجه شدند و گفتند بعضی از باورهای شما غلط است و چیزهایی که شما به آنها اعتبار میدهید، بیارزشاند. بهترین نام برای حرکت علیه باورها و ارزشها حرکت فرهنگی است، ولی این حرکت بهتدریج ابعاد دیگری پیدا کرد.
پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله) در چند سالی که در زادگاه خود بودند، تحت فشار فوقالعاده خویشان و بستگان خود واقع شدند و حتی از نظر تأمین نیازمندیهای روزمره زندگی و خوراک و پوشاک تحت فشار شدید قرار گرفتند و بالاخره هنگامی که طرفدارانی از گوشه و کنار پیدا کردند، به امر الهی هجرت کردند و در زادگاه و در میان اقوام و خویشان خود نتوانستند تحول اساسی به وجود بیاورند. پس از اینکه به مدینه تشریف بردند، مردم زیادی به ایشان گرویدند و بهتدریج شرایطی فراهم شد که ابعاد انقلاب از بعد فرهنگی فراتر رفت و ابعاد دیگری اعم از سیاسی، اقتصادی و نظامی را در بر گرفت و بالاخره دهه آخر عمر آن حضرت به چندین جنگ کوچک و بزرگ گذشت و مسلمانها از جنگی برنگشته بودند که جنگ دیگری شروع میشد و بار دیگر برای جنگ دعوت میشدند و بالاخره یک بعد کامل سیاسی پیدا کرد و یک حکومت اسلامی و الهی به امر خدای متعال و به رهبری آن حضرت تأسیس شد: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»(1). «أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»(2) و با تشکیل این حکومت، همه قوانین مورد حاجت در زمینه خانواده، نکاح، طلاق، در زمینه اقتصاد، معاملات حلال و حرام، تحریم ربا، دادن مالیاتها، زکات، خمس و سایر مالیاتهای واجب و تمام ابعاد یک حکومت الهی کامل شد. مردم هم از اقوام و قبائل مختلف، با همه اختلافات زیادی که داشتند به آن حضرت گرویدند و پایه حکومت تقویت شد. در قرآن کریم به علل استحکام این حکومت اشاره شده است که در صورتی که فرصت باشد و حال بنده هم اقتضا داشته باشد، اشاره کوتاهی میکنم.
انقلاب پیامبر(ص) ابتدا از یک کار فرهنگی شروع شد
منظورم از ذکر جملاتی که به عرضتان رساندم این است که انقلابی که به دست رسول اکرم(صلیاللهوعلیهوآله) در حجاز شکل گرفت و بعد به کشورهای همسایه هم سرایت و آنها را هم تابع این حکومت الهی کرد، ابتدا از یک کار فرهنگی شروع شد و دعوت به پرستش خدای یگانه و رها کردن باورهای غلط جاهلانه و مشرکانه بود.
به همان اندازه که این فعالیت فرهنگی در جامعه عمق پیدا کرد و از لحاظ کمیت گسترش یافت، توانست پایه تشکیل حکومت اسلامی را فراهم کند، ولی در همه ردههای مردم یکسان تأثیر نگذاشت. ایمان همه مردم به باورهای اسلامی در یک سطح نبود. روی آوردن به ارزشهای اسلامی و رها کردن ارزشهای جاهلی در میان اقشار مختلف مردم در یک سطح نبود و مردم از لحاظ پذیرفتن عقاید اسلامی و ایمان کامل به آنها و نیز در مقام عمل به آن ارزشها با هم تفاوت داشتند.
عامل پیشرفت را هم همانطور که خدای متعال اشاره فرموده است، باید در اصل اسلام و پذیرفتن مردم و تبعیت از این باورها و ارزشها دانست و هر جا نقصی، کاستی، انحراف، شکست و کمبودی دیده میشود، در تخلف از این قواعد و اصول است.
نمونههای این مطلب بهقدری در تاریخ فراوان است که میتوان از آنها یک دائرةالمعارف بزرگ را تدوین کرد. در خود قرآن کریم بخش زیادی از آیات آن به بیان این مطالب اختصاص دارد و به صورت مختلف آمده است که ایمانهای سطحی و پذیرشهای ظاهری نقش چندانی ندارند و همچون پوسته نازکی هستند که آسیبپذیرند و زود فاسد و ضایع میشوند، ولی اگر زیر این پوستههای نازک لایههای محکمی به عنوان مغز وجود داشته باشد، پایدار میماند و رشد میکند، وگرنه خواه ناخواه دچار آسیبهای مختلفی خواهد شد.
الحمدلله همه شما اهل فضل و فضیلت و با این آیات آشنا هستید. کسانی میگفتند: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا»(3): میگویند ایمان آوردیم و مؤمن هستیم. قرآن بلافاصله میفرماید به آنان بگو. حتی به پیغمبر هم نمیگوید تو بدان، بلکه میگوید بگو «لَم تُؤْمِنُوا»: شما هنوز ایمان ندارید. «لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»: هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است. حالا شما آمده و پذیرفته و در ظاهر اظهار کردهاید و اصول ظاهری را رعایت میکنید: « قُولُوا أَسْلَمْنَا»: اسلام آوردهاید، تسلیم شدهاید، پذیرفتهاید، اما ایمان مربوط به قلب است: «لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». در آیه دیگری میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا». اگر ایمان آوردهاند، پس دو باره ایمان بیاورید برای چیست؟ پیداست که آن «آمنوا» با این «آمنوا» متفاوت است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَ إِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»(4). این «آمنوا»یی که مورد امر است، آثار دیگری دارد که آن ایمان ظاهری «قالوا آمنّا» آن اثر را نخواهد داشت. اگر ایمان واقعی بود و در دلها نفوذ کرد: «آمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ» آن وقت آثارش خواهد شد: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»(5). این ایمانی است که آثار مختلفی بر آن مترتب میشود. خداوند میفرماید نوری در دل شما قرار میدهیم که بفهمیم چگونه باید حرکت کنید و مشی شما باید چه باشد، به کدام طرف بروید و چگونه سیر کنید: «یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ». علاوه بر اینکه خطاهای گذشته شما بخشیده میشود، خدا رحمت مضاعف به شما عطا خواهد فرمود.
از آثار ایمان واقعی این است که میبینید چه کار باید کنید
یکی از آثار ایمان واقعی این است که در پرتو یک نور الهی میبینید که چه کار باید بکنید. شاید بشود این را به همان مطلبی که مقام معظم رهبری روی آن تأکید میفرمایند تطبیق کرد، یعنی بصیرت: «أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ»(6). بصیرت از بَصَر از ماده اِبصار و بَصَر به معنای بینش هست. نور هم نوری است که با آن دیده میشود.
به هر حال ایمان واقعی مراتبی دارد. از همان هنگامی که حکومت اسلامی تشکیل شد، گروههای مؤمنین متفاوت بودند. بعضیها اسلام را در همین حد میدانستند که بتها را پایین ریختیم و خرد کردیم و نماز برای خدا میخوانیم و سجده میکنیم و به خاک میافتیم. آئین شرک را کنار گذاشتهایم و داریم خداپرستی میکنیم.
کسان دیگری اندکی از این فراتر رفتند و احکام اسلام را هم در مراحلی از زندگی رعایت کردند، البته جاهایی را که آسانتر و راحتتر بود، زودتر انجام دادند و آنجاهایی که سخت میشد، انجامشان مشکل میشد در مراتب تفاوت ایجاد میشد. مثلاً کسانی بودند نماز میخواندند و اول وقت هم میآمدند و پشت سر پیامبر اکرم(صلیاللهوعلیهوآله) هم میایستادند. در نماز جماعت هم شرکت میکردند، اما وقتی گفته میشد زکات مالتان را بدهید، تأمل میکردند و میگفتند ما آمدهایم و مسلمان شدهایم و حالا باید باج هم بدهیم؟
مهمترین خطر بعد از رحلت پیامبر(ص) مسئله این بود که چه کسی باید اختیاردار مردم شود
مهمترین ضعفی که ضُعفا الایمانها داشتند، در مسئله حکومت بود. نماز میخوانیم، روزه میگیریم، زکات میدهیم، جهاد میرویم، مجروح و معلول جنگی میشویم. همه کار میکنیم، اما اینکه زیر بار امر کسی برویم، این کار را نمیکنیم، مخصوصاً طرف پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآله) هم نیست. حالا پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآله) بود به هر حال به گردن ما حق دارد و خدا هم فرموده است، اما اینکه کس دیگری بیاید و بخواهد اختیاردار جامعه اسلامی شود، دیگر این را تحمل نمیکنیم. مهمترین خطر جدیای که بعد از رحلت پیامبر اسلام(صلیاللهوعلیهوآله) تهدید میکرد، این مسئله بود که چه کسی باید اختیاردار مردم شود. این مسئله هم با باورهای اسلامی سروکار داشت. باورها ضعیف بود و در ابتدا فقط شهادت به توحید و نبوت پذیرفته میشد و شهادتین که میگفتند مسلمان تلقی میشدند و به لوازم آن خیلی توجه نداشتند که حالا لوازم اعتقاد به پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله) چه چیزهایی باید باشد. بعد که دیدند لوازم اعتقاد به پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله) پیروی از دستورات ایشان است، رسماً مخالفت کردند. معنایش این نبود که خدا و پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآله) را قبول نداریم. مسلماً اکثریت مردم شناخت عمیقی از پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله) و اسلام نداشتند، ولی در بین آنان کسانی هم بودند که با اینکه میشناختند و میدانستند، چون خلاف منافعشان بود زیر بار نمیرفتند. دلشان برای ریاست لک زده بود.
الان هم در جوامع اقشار مختلف با انگیزههای مختلف هستند. یکی حاضر است تمام ثروت و زندگیاش را بدهد، اما رئیس باشد و همین برایش کافی است. شاید همه این کارها را بکند و چیزی هم گیرش نیاید، اما همه فکر و ذکرش این است که رئیس و امر او اطاعت شود. بعضیها ریاست را به خاطر استفادههایش میخواهند، یعنی دوست دارند رئیس بشوند تا سوءاستفاده، دزدی، اختلاسو رانتخواری کنند. همه نوعش هست.
به هر حال این مسئله مهم است که از همان اوایل، این فکر در بسیاری از مسلمانان و حتی بسیاری از اهل علم شکل گرفت که مسئله حکومت ربطی به اسلام و دین ندارد. این مسئله دنیوی است و اگر قرار است کارخانهای رئیس داشته باشد، باید حتماً رئیسش را خدا تعیین کند؟ کارخانهای است و سرمایهگذاری کردهاند و یک کسی هم طبق مقررات و توافقی رئیس میشود. جمعیت و حزبی تشکیل شده است، چون در بین اعراب و دیگران این بوده است که غیر از اجتماعات دینی، اجتماعات دیگری هم تشکیل میدادند، با هم قرار میگذاشتند و قسم میخوردند که به سلسله مسائلی پایبند باشند، از جمله یکی از آنها حلف الفضول بود که قبل از آمدن اسلام، جوانان مکه همقسم شدند که اگر کسی خواست به حجاج بیتاللهالحرام تعرضی کند و یا مزاحم او شود، آنها از حاجی حمایت و دفاع کنند. خود پیامبر اکرم جزو افرادی بودند که در این پیمان شرکت کردند و پس از رسالتشان هم فرمودند اگر حالا هم به چنین پیمانی دعوت بشوم، باز هم میپذیرم.
گفتند دین بهجای خود، اما خلافت هم چنین چیزی است که مردم مسلمان هستند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، جهاد میروند، حج میروند، مؤمناند، اما میخواهند زندگی کنند و حالا یک کسی بیاید و دستور بدهد این کار را بکنید، آن کار را نکنید ندارد. خودشان توافق میکنند که حرفهای کسی را گوش کنند یا نکنند و این هسته اصلی دموکراسی است. مردم با هم توافق میکنند که به حرف کسی گوش بدهند. مثل کاری که الان احزاب انجام میدهند و وقتی شورای مرکزی حزب چیزی را تصویب میکند، همه به آن عمل میکنند و لازم نیست حتماً خدا بگوید چه کار کنید چه کار نکنید. قراردادی است که خود مردم با خودشان میبندند.
آن موقعها چون باورها و شناختشان نسبت به اسلام ضعیف بود، خیال میکردند اسلام کاری به این کارها ندارد و در همان محدوده نماز و سایر آداب عبادی محدود است. حکومت دنیایی است و مردم دور هم مینشینند و توافق میکنند که فلانی رئیس باشد. گمان من این است اکثریت کسانی که این بنا را گذاشتند، فکرشان اینطور بوده است. بیش از این عمق نداشتند، اما بودند کسانی که عمق مسئله را هم درک کرده بودند، منتهی خواستهها و هوسهایشان نمیگذاشت حقایق را بیان کنند.
به هر حال این یک مشکل جدی بود که در آن زمان پیش آمد و به دنبالش ضررهای بسیاری به جامعه اسلامی خورد. اگر موضوع را در تاریخ پیگیری کنیم، بسیاری از آسیبهایی که بعد از رحلت پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآله) به جامعه اسلامی خورد، ریشه در این مسئله داشت. اگر مسیری را که خداوند متعال تعیین و پیامبر(صلیاللهوعلیهوآله) به مردم ابلاغ فرمودند و از مردم عهد گرفتند و همه قبول کردند، ادامه پیدا کرده بود، با آن ویژگیهایی که از علی(علیهالسلام) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) میشناسیم، وضع خیلی بهتر از اینی میشد که الان هست، ولی نشد.
امروز بزرگترین خصم ما در حوزه فکر و اندیشه، سکولاریسم است
این گزارش کوتاهی بود از همه چیزهایی که شما میدانستید و شاید نکتهای که کسی نداند در عرایض بنده نبود.
اینها را عرض کردم تا بازخوانی تاریخ صدر اسلام درسی برای امروز ما باشد. امروز هم مهمترین نقصی که در جامعه اسلامی ما وجود دارد و میتواند منشاء فتنههای عظیم شود، کاستی در بینش اسلامی است. یعنی بزرگترین خصم ما در حوزه فکر و اندیشه، سکولاریسم است که اسلام کار به حکومت ندارد و مسائل دنیوی را خود مردم باید عهدهدار شوند. مسائل دینی و خدا و پیامبر و نماز و... با دین است و این تفکر عزت و شرف اسلامی و پیشرفت مسلمانان در عرصههای مختلف را به خطر انداخت.
دشمنان اسلام با توجه به همین نقطه قوتی که در اسلام، بهخصوص در مذهب تشیع هست، تمام همتشان این است که این فکر را در جامعه ترویج کنند که ما اخلاق، ارزشها، خدای یگانه و... را قبول داریم و با کسی پدرکشتگی نداریم. نماز هم بخوانید، روزه هم بگیرید، احیا و عزاداری هم بگیرید و... اما کاری به مسائل حکومت نداشته باشید و مردم خودشان تصمیم بگیرند و این یعنی ما مردم را به راهی که خودمان میخواهیم ببریم، خواهیم برد.
همانطور که میبینید بعضی از کشورهای اسلامی بهرغم تلاشهایی که برای گرایش به اسلام و تقویت روحیه اسلامی و احیای شعارهای اسلامی در کشورشان کردهاند، رؤسای آنها تحت تأثیر توطئههای استکباری و جهانی قرار گرفتهاند. آن کسی که امید آن میرفت که در منطقه، حامی بزرگ اسلام و احیاگر اسلام شود، مهرهای از مهرههای استکبار شد و همپالکی صهیونیسم شد! نهتنها از اسلام و ارزشهای اسلامی حمایت نمیکند، همپالکی صهیونیسم هم میشود. استکبار جهانی این مسائل را دهها بار در عالم تجربه کرده است که با سیاستمدارانی که با دین سروکاری ندارند، میشود معامله کرد و کنار آمد و میشود آنها را به دام انداخت.
چقدر انقلابهای آزادیبخشی که در جاهای دیگری اتفاق افتادند و چه انقلابهایی که در کشورهای اسلامی اتفاق افتادند مثل مصر زمان انور سادات. انور سادات معاون عبدالناصر و شخصیت دوم کشور بود و جنگ شش روزه با اسرائیل را اداره کرد، ولی تحت تأثیر امریکاییها رفیق آنها شد و اولین کسی بود که در کمپدیوید، اسرائیل را به رسمیت شناخت که بعد هم میراثش به مبارک رسید. حالا بعد از 30 و چند سال حرکتی کردهاند که خدا انشاءالله عاقبتش را به خیر کند. این به خاطر این است که سیاستمدارانی که حتی در آغاز کار خوشنیت هم هستند و میخواهند به کشورشان و حتی اسلام خدمت کنند، اما در بین میلغزند و هواهای نفسانی، ریاست، عناوین که مثلاً شما جای فلان شخصیت را در منطقه خواهید گرفت، قهرمان ملی خواهید شد و چنین و چنان، فریب میخورند و در دام استکبار میافتند و درست 180 درجه تغییر موضع میدهند.
چه شد که دعوت پیامبر (ص) در مدت کوتاهی پذیرفته شد
در آخر عرایضم میخواهم بر دو نکته تأکید کنم که شما میدانید، منتهی: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»(10) تذکر میتواند برای مؤمنین مفید باشد.
وقتی به تاریخ صدر اسلام نگاه میکنیم که با آن ضعف شروع شد که شخص پیغمبر اکرم(صلیاللهوعلیهوآله) برای ابراز دعوتش امنیت نداشت، به او سنگ میزدند، شکمبه شتر بر سرش خالی میکردند، خاکستر روی سرش میریختند. با این وضع شروع شد و ظرف مدت کوتاهی این دعوت پذیرفته شد. در تقویم آن زمان، 23 سال دوره طولانیای نبود. کار به جایی رسید که بزرگترین امپراتوریهای جهان تسلیم این مکتب شدند. چه عاملی در موفقیت ایشان از همه مهمتر بود؟
جامعهشناسان، محققین و مورخین میتوانند بررسی و بحث کنند و به یک نظری برسند، اما به نظر من راه کوتاهترش این است که از خود قرآن بپرسیم. به نظرم راستگوتر از خدا و معتبرتر از قرآن نمیتوانیم منبعی پیدا کنیم. أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ. «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»(11). خدا اول به یاری خودش و بعد به دست مؤمنین، تو را یاری میکند. اول «بنصره»، یعنی توجه اول به خدا باشد. خدا در جنگ بدر برای عده محدودی به نص قرآن هزاران فرشته نازل کرد. فرمودند فرشتگانی را نازل کردیم که شما نمیبینید، اما آنها نازل شدند که مؤمنین را تأیید کنند. فرشتگانی را نازل کرد که مسلمانان را در جنگ بدر پیروز کردند، اما بعد میفرماید: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»(12). «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ»، یعنی چه؟ یعنی ما مسلمانها اگر میخواهیم در حوزهای پیروز شویم، اول باید توجهمان به خدا باشد و از او یاری بخواهیم.
ما اینها را میگوییم، ولی در بعضی از امثال بنده به صورت شعارهای بیمحتوایی درمیآید. گاهی میگوییم «انشاءالله»هایی که میگوییم که اگر خدا بخواهد، مثل «خداحافظی»هایی است که میگوییم. یادم هست آن وقتی که مارکسیستها در دانشگاهها و جاهای دیگر زیاد بودند، آنها هم که از هم جدا میشدند میگفتند خداحافظ! درحالی که اصلاً به خدا معتقد نبودند، اما موقع خداحافظی میگفتند خدانگهدار. یک لفظی بود و جنبه تعارف داشت. بعضی از ما میگوییم خدا کمک کرد و خدا درست کرد، اما در همین حد و اندازه. ته دلمان اینطور نیست که فکر کنیم خدا درست کرده است. خودمان کردیم، فلانی کرد، پول فلانی بود، تبلیغات فلان کس بود. البته خدا هم کمک کرد، ولی اصل کار اینها بودند. کم و بیش همان خداحافظیای است که مارکسیستها میگویند.
ولایت فقیه شعاعی از ربوبیت الهی است
قرآن به ما یاد میدهد که اول و قبل از هر چیز، نظرتان به خدا باشد. با او ببندید، با او صاف باشید. بعد از آن تازه نوبت به مؤمنین میرسد: «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ». خدا کمکش را به دست مؤمنین جاری میکند. او دلهای مؤمنین را با شما مهربان میکند. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»(13). این آیه قرآن است، شعر نیست. خدا صریحاً میفرماید اگر تمام اموال روی زمین را صرف میکردی که دل اقوام مختلف مسلمان، قبائل عرب که با هم متخاصم بودند و میجنگیدند، با هم مهربان کنی، نمیتوانستی: «لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ». خداست که میتواند دلها را به هم مهربان کند، البته دلهایی که لیاقت داشته باشند. پس در درجه اول باید با خدا ببندیم و بگوییم خدایا! تو خدایی و ما بندهایم. هم حرفها سر همین است که ربوبیت خدا را بپذیریم. اگر ولایتفقیه را هم بپذیریم به خاطر این است که شعاعی از ربوبیت الهی است. اگر میفرماید: «عَلَیْنَا رَدِّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا کَافِرٌ رَادٌّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدٍّ مِنَ الشِّرْکِ بِاللهِ»(14)، یعنی شرک در ربوبیت. اگر ولیفقیه را که خدا تعیین کرده است نپذیرید، مثل سایر تشریعاتی است که خدا فرموده است و میگویند قبول نداریم. پس مشبّه دو تاست، یکی خدا و یکی کس دیگری است که دارد حکومت میکند که میشود شرک. شوخی نیست که میفرماید: «وَ هُوَ عَلَى حَدٍّ مِنَ الشِّرْکِ بِاللهِ». شرکی در تشریع نیست.
با خدا صاف بگوییم که دنبال دنبال منافع مادی، ریاست، اسم و رسم نیستیم تا شامل «بنصره» شویم/ کار سیاسیبازی بدون فریبکاری نمیشود
با خدا صاف بگوییم خدایا! ما میخواهیم همانی را که تو میخواهی بشود. میخواهیم احکام تو پیاده شود. میخواهیم ارزشهای اسلامی رواج پیدا کنند. میخواهیم باورهای اسلامی فراگیر شوند و در عمق دلها رسوخ پیدا کنند. مقصود ما این است. دنبال منافع مادی، ریاست، اسم و رسم نیستیم. اول دلمان را با خدا صاف کنیم تا شامل «بنصره» شویم. بعد با مردم صاف باشیم. همه ما هم دیده و بارها تجربه کردهایم ـحالا شاید استثنای یک در هزار هم داشته باشدـ اما دعوای سیاستمداران فریبکاری است. چیزی میگویند که مردم خوششان بیاید، ولی به آن عمل نمیکنند یا نمیتوانند عمل کنند و فقط شعارش را میدهند یا اگر هم بتوانند منافعشان نمیگذار عمل کنند. کار سیاسیبازی بدون فریبکاری نمیشود. اگر ما هم همین شیوه را اتخاذ کنیم، خدا ما را هم به خودمان وا میگذارد. با مؤمنین صاف باشیم. راست بگوییم. هر چه هست صادقانه بگوییم. البته اسرار جنگ یا مسائل نظامی و امنیتی چیزهایی است که زمان خود پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآله) هم فاش نمیشد. خود قرآن هم میفرماید، اما مصالح مردم، مسائلی که مربوط به همه مردم است. چه چیزی منشاء گرانی و تورم است؟ و مشکلات دیگر را صاف به مردم بگویید. اگر جایی رمز و رازی هست که اگر گفته شود دشمنان سوءاستفاده میکنند، حق دارید و ولیامر میتواند آن را انحصاراً برای کسانی بگوید که دستاندرکارند، ولی مسائلی را که به درد مردم میخورند باید به آنها گفت.
کلاه سر مردم نگذارید. ممکن است انسان چیزی را نباید به همه بگوید، چون دشمنان سوءاستفاده میکنند، ولی معنایش این نیست که کلاه سر مردم بگذاریم و آنها را فریب بدهیم. به عبارت دیگر نگفتن غیر از دروغ گفتن است. ممکن است بعضی از اسرار را نباید به همه بگوییم، اما معنایش این نیست که دروغ بگوییم. چیزی را بگوییم که مردم را فریب بدهیم و منحرفشان کنیم. اگر این دو نکته را در فعالیت اجتماعی و سیاسیمان رعایت کنیم، موفق خواهیم شد. ضامن آن هم همین آیه است: «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالمُؤمِنینِ»، مردم را باید داشت، با مردم باید روراست بود و نباید کلاه سرشان گذاشت تا خدا به وسیله مردم، شما را یاری کند.
مکلفید اصلح را شناسایی و به او رای دهید/حق رای دادن تکلیف را از دوش بر نمیدارد
این یک مطلب بود که بهطور خلاصه بحث کردم و جا دارد ساعتها روی آن بحث شود.
نکته دیگر اینکه مسئله انتخابات را یک چیز ساده نگیریم. یکی از اشتباهاتی که بعضی از افراد میکنند، این است که میگویند رأی دادن حق مردم است. خب مردم هم میگویند حق من این است که به هر کسی که میخواهم رأی بدهم. دلم میخواهد به آقای ایکس رأی بدهم. رأی من مال خودم هست و به هر کس که دلم میخواست رأی میدهم. این حق من است. اینها غفلت میکنند که در بینش اسلامی، گاهی حق با یک تکلیف زوج است، مزدوج است، هم حق است و هم در کنارش تکلیفی است. شما حق دارید قانوناً به هر کسی که میخواهید رأی بدهید، اما مکلفید اصلح را شناسایی کنید و به اصلح رأی بدهید. حق دارم به هر کسی که دلم میخواهم رأی بدهم یعنی قانوناً شما را تعقیب نمیکنند که چرا به این فرد رأی دادید، حق قانونی شماست، اما تکلیف الهی دارید. آن حق باعث نمیشود تکلیف از دوش شما برداشته شود.
موظفید تا جایی که میتوانید تحقیق کنید و از کسانی که آگاهترند و بصیرت بیشتری دارند کمک بگیرید تا اصلح را بشناسید. تعارف، خویش و قومی، همشهریگری، رفاقت و... این حرفها حجت نیستند. شما باید خودتان مطمئن شوید که بینی و بینالله چه کسی به درد این پست میخورد و تا آنجا که اختیار دارید، رأی میدهید و انتخاب میکنید. مسئله تکلیف شناسایی و ترویج اصلح و رأی دادن به او فراموش نشود. مسئله مهم و سرنوشتسازی است و ما در مقابل این تکلیف مسئولیت داریم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پینوشتها:
(1) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 6.
(2) قرآن کریم، سوره نساء، آیه 59.
(3) قرآن کریم، سوره حجرات، آیه 14.
(4) قرآن کریم، سوره نساء، آیه 135.
(5) قرآن کریم، سوره حدید، آیه 28.
(6) قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 108.
(7) قرآن کریم، سوره معارج، آیه 1.
(8) قرآن کریم، سوره نساء، آیه 142.
(9) همان.
(10)قرآن کریم، سوره ذاریات، آیه 55.
(11)قرآن کریم، سوره انفال، آیه 62.
(12)قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه 126.
(13)قرآن کریم، سوره انفال، آیه 63.
(14)حدیث نبوی.
9:48 عصر
امروز هفتم محرم؛ آب را بر اهل بیت (ع) بستند
بدست روح اله فرجی در دسته
دیگر تا آن نبأ عظیم، اندک فاصلهای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنهتر و امام از هر دو تشنهتر. فرات تشنه مشکهای اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنهتر؛ اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود. او سرچشمه تشنگی است، و میدانی، رازها را همه در خزانه مکتومی نهادهاند که جز با کلید تشنگی گشوده نمیشود. امام سرچشمه راز است و بیابان تَف، عرصهای که مکنونات حجاب تکوین را بیپرده مینماید. مگر نه این که اینجا را عالم شهادت مینامند و مگر از این فاشتر میتوان گفت؟
امروز هفتم محرم است و سه منزل بیشتر تا آن روز واقعه نمانده است؛ اما همین امروز، هفتم محرم، در سال 61 هجری، رخدادی روی داد که تا ابد دل آزادگان عالم را به درد آورد. امروز تکرار روزی است از سال 61 هجری که آب را بر اهل بیت پیامبر بستند و از آب هم برای اهل بیت مضایقه کردند.
در این روز، عبدالله بن زیاد نامهاى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود میان امام حسین (ع) و اصحابش و آب فرات فاصله اندازد و اجازه نوشیدن حتى قطرهاى آب را به امام ندهد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!
عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در کنار رود فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز پیش از شهادت امام حسین ـعلیهالسلام ـ انجام گرفت. در این هنگام، مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود، فریاد برداشت که: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند که قطرهاى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!
امام حسین ـ علیهالسلام ـ فرمود: خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتوگو به دیدار او رفتم، در حالى که بیمار بود. قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب مىآشامید تا شکمش بالا میآمد، و آن را بالا میآورد! و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد تا شکمش آماس میکرد، ولى سیراب نمىشد و چنین بود تا جان داد.