بر پایه گزارشهای رسیده از منطقه قفقاز، در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ایران، به تازگی آمریکا، فعالیتهای دفتر ویژه ضد ایرانی خود در باکو را به شدت افزایش داده که برگزاری اجلاس اخیر گروهکهای تجزیهطلب «پان ترکیست» در باکو نیز در همین راستا به انجام رسیده است.
ریگا یکی از اصلیترین پایگاههای آمریکا و غرب، برای کسب اطلاعات و جاسوسی از شوروی و مرکزی برای اپوزیسیونسازی و عملیات براندازی علیه شوروی بوده که نقشی کلیدی در بستر سازی برای فروپاشی شوروی پیشین و تجزیه آن به پانزده کشور مستقل داشته است.
تحریف تاریخ توسط مسکو و باکو و درخواست الحاق جمهوری آذربایجان به ایران
روسهای تزاری، کمونیستها و هم اکنون پان ترکیستها برای جلوگیری از ابراز تمایل مردم جمهوری آذربایجان برای بازگشت به سرزمین مادری، بهترین راه را تحریف و وارونه نمایی تاریخ یافتهاند. دولتمردان مسکو و باکو با جعل و تحریف تاریخ و با نادیده گرفتن تعمدی جنگهای پانزده ساله ایران و روس، چنین ادعا میکنند که مردم شهرهای ایرانی قفقاز مانند گنجه و شروان و باکو و نخجوان با میل و رغبت خود به روسیه پیوستند تا در زیر پرچم روسیه زندگی کنند (!).
امروز نیز همانند دوره کمونیسم، تربیت شدگان مکتب تاریخ نگاری استالین در باکو به تحریف تاریخ ادامه میدهند و با ستایش از چنگیز و تیمور و حتی با تطهیر آذری کشیهای عثمانیها چنین تبلیغ میکنند که مردم آذری از نژاد مغول و ترک تبار هستند، هیچ قرابتی با ایرانیان ندارند، فارسها بزرگترین دشمنان آذریها هستند و عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمانچای را که منجر به اشغال سرزمینهای قفقازی ایران توسط روسیه شد به عنوان عهدنامههایی معرفی میکنند که کشور خیالی آذربایجان! را دو بخش کرد و بین ایران و روسیه تقسیم نمود! این در حالی است که مطالعه متن این قراردادهای ننگین به سادگی روشن مینماید که هیچ نامی از آذربایجان برای مناطق اشغال شده روسیه برده نشده و نام آذربایجان با تحریف تاریخ در سال 1918میلادی برای اران و شروان تاریخی گذاشته شد تا بعدها بتوانند با آن ابزار، آذربایجان تاریخی با مرکزیت تبریز را از ایران تجزیه کنند.
باکو، ریگای شوروی و بعد آمریکا برای تجزیه ایران
باکو پس از سال 1319 خورشیدی (1940 میلادی) همواره نقش ریگای شوروی را علیه ایران بر عهده داشت. روسیه که در دوره تزار توانسته بود، اراضی قفقازی ایران و به ویژه جمهوری آذربایجان را اشغال کند، از باکو به عنوان اصلیترین مرکز برای گسترش جریان شورویگرا و تجزیه طلب در آذربایجان ایران استفاده میکرد. به بیان دیگر، شوروی در اندیشه تجزیه آذربایجان ایران و منظم کردن آن به خاک خود بود و در اجرای این طرح، باکو نقش اصلی را بر عهده داشت. بر این پایه، دشمنان ایران، نام اران و شروان تاریخی را به «جمهوری آذربایجان» تغییر دادند که بتوانند در مرحله بعدی به هدف شوم خود در تجزیه تبریز از ایران دست یابند.
تلاش شوروی برای تجزیه آذربایجان ایران در دوره جنگ دوم جهانی از طریق ابداع نظریه ضد اسلامی «پان آذریسم» و ایجاد حکومتی دست نشانده (فرقه دمکرات) ناکام ماند و هزاران تن از وابستگان فرقه به شوروی (باکو) گریختند.
پس از انقلاب 1357 و با آشکار شدن فعالیت احزاب و گروههایی مانند توده و فدایی خلق به نفع شوروی، صدها تن از وابستگان این احزاب و گروهها به باکو رفتند.
دولت شوروی با سازماندهی ایرانیهای ساکن در جمهوری آذربایجان (به ویژه باکو) از آنها در امورات گوناگون ضد ایرانی، از جاسوسی گرفته تا کارهای رسانهای و تبلیغی و اقدامات تحقیقی استفاده میکرد.
پس از فروپاشی شوروی و روی کار آمدن سیستمی غربگرا، ضد اسلامی و ضد ایرانی در باکو، آمریکا میراث بر جای مانده از شوروی را در اختیار گرفت.
بررسی فعالیتهای پایگاه ضد ایرانی آمریکایی ریگا در باکو نشان میدهد که سازمان سیا، با پوشش عناوین و اصطلاحات حقوق بشری مانند نشست اخیر هم اندیشی تجزیه طلبان، دفتر مخالفان غیر خشونتطلب و دایر کردن کارگاههای آموزشی (جاسوسی) به جمعآوری، آموزش و تقویت مزدوران تجزیه طلب به اصطلاح هویت طلب پرداخته و میکوشد تا با ایجاد سرپلهایی در اطراف ایران، با داخل ارتباط برقرار و جریانهایی را ایجاد نمایند. این جریانها میتوانند اهداف و افکار متفاوتی داشته باشند، که طیف گستردهای از جریانهای فرقهای به اصطلاح هویت طلب تا حتی سوء استفاده از احساسات طرفداران تیم فوتبال محبوب آذربایجان را نیزدر بر میگیرد.
نقطه مشترک این جریانها، دامن زدن به تمایز قومی ـ زبانی، نفرت پراکنی قومی ـ زبانی،نژاد پرستی و ترک گرایی در قالب «پان ترکیسم» است که در فرایندی چند ساله باید ضمن درگیر کردن دستگاههای نظام با مسائل عدیده و تغییر فضا به ایجاد آشوبها، ناامنیها و خشونتهای فزاینده در مناطقی چون آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان، امنیت ملی ایران را تهدید نماید و در پایان به هدف نهایی یعنی تجزیه ایران منجر شود.
فرجام سخن
در مجموع علل سیاستهای ضد ایرانی دولت باکو را میتوان مختصرا به شرح زیر جمعبندی کرد:
1ـ بنا بر دستور کار ایجاد خاورمیانه بزرگ، ایران کوچک همواره در دستور کار دشمنان ایران زمین بوده است. از نقشه سال 1978میلادی (مربوط به دوران پهلوی) برنارد لوییس انگلیسی به عنوان پدر تجزیه ایران گرفته تا نقشههای رالف پیترز و نقشه وزارت دفاع آمریکا، تقسیم ایران به 5 کشور کوچک آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان در دستور کار انیرانیانها قرار دارد که نهایت تلاشهای این افراد به صورت آشکار و پنهان علیه منافع ملی ایران بر این امر متمرکز شده که مانع اتحاد مجدد سرزمینهای جداشده شمال ارس با ایران شوند. دشمنان ایران زمین بر این اندیشهاند که با توجه به منابع عظیم نفت و گاز باکو، بازگشت سرزمینهای از دست رفته قفقاز به ایران میتواند قدرتمندتر شدن بیش از پیش ایران را به دنبال داشته باشد. بر این پایه، بهکارگیری و تأمین مالی و تشکیلاتی مزدوران تجزیه طلب قومی در رسانههای فارسی زبان و آذری زبان ماهوارهای و فعالیتهای پرشتاب تبلیغاتی حتی در عرصههای فرهنگی و ورزشی داخل ایران در همین راستا قابل ارزیابی است.
2 ـ سیاست فرافکنانه خواستهای قومی یکی از مهمترین اهداف دولت باکو محسوب میشود. دولت باکو با جمعیت اندک هشت میلیونی از تنوع قومی ـ زبانی بسیاری برخوردار است. یک ونیم میلیون تالشی، تات و کردها ایرانی زبان، نیم میلیون لزگی و جمعیتهای پرشمار آوارها برخوردار است. این اقلیتهای پرشمار در معرض فشار شدیدنژاد پرستانه دولت باکو حتی از کاربرد رسمی زبان مادری محرومند و پتانسیلهای فراوانی برای خواستهای قومی و پیوستگی با ایران برخوردارند. لذا دشمنان ضد ایرانی مستقر در باکو تلاش دارند در هماهنگی با اهداف ضد ایرانی دولت آمریکا، پتانسیل تحریکات قومی خود را از شمال ارس به آذربایجان تاریخی به مرکزیت تبریز منتقل نمایند.
3 ـ دولتمردان باکو به خوبی میدانند که اکثریت مسلمانان آذری جهان در ایران زندگی میکنند و اگر هر نوع اتحادی بخواهد اتفاق بیفتد، این کشور کوچک آذری نشین جمهوری آذربایجان با جمعیت کوچک آذری است که باید به مام میهن یعنی ایران با جمعیت عظیم آذریهای ایران دوست میپیوندد و برعکس آن اتفاق نمیافتد. پس دامنه تلاشهای دولت باکو با همراهی آمریکا و اسراییل بر این هدف متمرکز است که سناریوی طبیعی و تاریخی بازگشت جمهوری آذربایجان به ایران را با اتحاد جعلی به اصطلاح آذربایجان (جعلی) با آذربایجان واقعی (که با نام جعلی جنوبی مینامند) تغییر دهد.
4 ـ سرقت فرهنگ و هنر ایرانی و تصاحب و ثبت آن به نام دولت باکو در میراث معنوی جهانی یونسکو، به عنوان هویت سازی جعلی فرهنگی، اقدام ضد ایرانی دیگری است که در راستای سرقت میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین کهن ایران صورت میگیرد که به عنوان بخشی از بستر سازی برای ادعاهای ارضی آینده قابل ارزیابی است. مشارکت در مالکیت آیین ایرانی نوروز، تصاحب نظامی گنجوی (که به گفته خود در اسرارنامه،زاده روستای «تا» در تفرش است)، تصاحب موسیقی عاشیقلار (که یادگار شاه اسماعیل صفوی است)، تصاحب هنر فرشبافی ایرانی و به تازگی تصاحب ساز «تار ایرانی» همگی گواهی هستند بر این مدعا.
5 ـ جدایی عملی بیست ساله قره باغ و ناتوانی جمهوری باکو از بازپسگیری قره باغ از کشور کم جمعیت دو میلیون نفری ارمنستان، فشار و انتظار بسیار افکار عمومی آن سامان را همواره به همراه داشته است. از این روی ادعاهای ارضی باکو علیه تمامیت ارضی ایران میتواند انحراف افکار عمومی مردم جمهوری آذربایجان ازناتوانی دولت باکو در بازگشت قره باغ را به همراه داشته باشد.
6 ـ با توجه به جدایی طبیعی سرزمینی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو توسط ارمنستان، استقلال سرزمین قره باغ از دولت باکو، فاصله و قطع ارتباط بیشتر جغرافیایی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو را منجر شده که اتصال زمینی دو منطقه را تنها از راه آذربایجان ایران ممکن میسازد. این نقطه ضعف، یکی از اهداف راهبردی چشمداشت دولت باکو به اشغال آذربایجان تاریخی ایران زمین است تا هم این جدایی جغرافیایی نخجوان از باکو جبران شود و هم اتصال و دسترسی مستقیم به مرز مشترک با دولت ترکیه امکان پذیر باشد.
7 ـ بیشتر کارشناسان دیپلماتیک در این نکته اتفاق نظر دارند که استفاده نکردن جمهوری اسلامی از اصل حقوقی «مقابله به مثل»، موجب تداوم جسارتهای دولت باکو در اجرای سیاستهای ضد ایرانی با هماهنگی آمریکا و اسراییل شده است. الطاف یک سویه ایران از جمله ارتزاق منظم بیش از 40000 خانواده آذری با هزینه ملت ایران، اجازه تردد اتباع باکو به نخجوان از طریق خاک ایران، تأمین رایگان برق و گاز باکو و نخجوان، رفع یک طرفه روادید برای اتباع جمهوری باکو و... سیاستهایی است که نه تنها واکنش مثبت طرف مقابل را به دنبال نداشته بلکه بنا به ضرب المثل معروف «نیکی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند ـ به گسترش پرشتاب فعالیت برنامه ریزی شده مزدوران تجزیه طلب با حمایت دولت باکو انجامیده است. نمونههای این فعالیتها در برگزاری همایشهای ضد ایرانی، حرکتهای جمعی برنامهریزی شده در سایتهای اینترنتی و فضاهای مجازی و حتی توهین و فحاشی و شعارهای تجزیه طلبانه در زمینهای ورزشی هم دیده میشود.
اگر حاکمیت باکو و دستگاههای دولتی این حکومت با دشمنان تمامیت ارضی ایران روابط نزدیکی برقرار کرده و آنها را تحت حمایت سیاسی، تبلیغاتی و مالی قرار داده است، ایران نیز از این حق طبیعی برخوردار است که مقابله به مثل کرده و از «حکومت مستقل قرهباغ» و سایر اقلیتهای قومی جمهوری باکو مانند هواداران تشکیل «جمهوری تالش ـ مغان در سالیان و لنکران» یا فعالان تشکیل «جمهوری لزگستان در بخشهای زاگاتالا و بالاکن» حمایت کند، یا اگر دولت باکو به فعالیتهای ضد ایرانی مرکز ریگای آمریکا در باکو پایان ندهد، ایران نیز میتواند بدون صرف هزینهای، امکان فعالیت ایستگاه مشابهی علیه دولت باکو را به ارمنستان بدهد.
بیگمان، تنها با تکیه بر اصل حقوقی «مقابله به مثل» میتوان دولت باکو را وادار کرد تا سیاستهای اشتباه خود را درباره همسایه بزرگ خود ایران، اصلاح کند و این میتواند موجب تقویت و گسترش روابط تهران ـ باکو نیز شود.
92/2/2
11:20 عصر
11:20 عصر
طرح باکو برای تجزیه ایران در توطئه آمریکایی «ریگا»
بدست روح اله فرجی در دسته